متن آلبوم همایون شجریان و علیرضا قربانی به نام افسانه چشمهایت
Text New Album Homayoun Shajarian Vs Alireza Ghorbani Called Afsaneye Chashmhayat
✿●✿میروم تا که فراموش کنم چشم تو را✿●✿
✿●✿میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را✿●✿
✿●✿و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را✿●✿
✿●✿و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت✿●✿
آلبوم همایون شجریان و علیرضا قربانی افسانه چشمهایت
برای مشاهده متن آهنگ به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید
در ادامه متن آهنگ های این آلبوم محبوب را مشاهده می نمایید :
✿●✿میروم تا که فراموش کنم چشم تو را
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را
✿●✿و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را
و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت
✿●✿شود آیا که فراموش کنم چشم تو را
تا بسوزم و کنم خاک، غزلهای تو را
✿●✿تو حریفی و خزان بود که پایان من است
سوگ باران و بهاران همه آواز من است
✿●✿گنه از دیده من بود و نگاهی نگران
که مرا دید و ربود و گذر کرد چو باد
✿●✿دست در دست خیالت به بیابان بروم
تا به آتش بکشانم لب خاموش تو را
✿●✿موج وهم است و جنون من و دریای عذاب
و سرابی که مرا برد به این دِیر خراب
✿●✿حال دیوانگی من بنگر، هیچ مگو
بشنو نغمه دیوان پریشان مرا
✿●✿میروم تا که فراموش کنم چشم تو را
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را
✿●✿و هوای هوس وصل تو را، خواب تو را
و نگاهت که جهان است و جهان در نگهت
در شب تیره، دیوانهای، کاو✿●✿
دل به رنگی گریزان سپرده
میکند داستانی غمآور✿●✿
از دلی رفته دارد پیامی
داستان از خیالی پریشان✿●✿
عاشق - «ای دل من، دل من، دل من!
از تو آخر چه شد حاصل من✿●✿
آخر ای بینوا دل! چه دیدی
که ره رستگاری بریدی؟✿●✿
میتوانستی ای دل رهیدن
گر نخوردی فریب زمانه✿●✿
آنچه دیدی، ز خود دیدی و بس
هر دم از یک ره و یک بهانه✿●✿
تا تو ای مست! با من ستیزی
تا به سرمستی و غمگساری✿●✿
با فسانه کنی دوستداری
مبتلایی نیابد به از تو»✿●✿
افسانه - «مبتلایی که مانندهی او
کس در این راه لغزان ندیده✿●✿
آه! دیری است کاین قصه گویند:
از بر شاخه مرغی پریده✿●✿
رهروان اندر این راه هستند
کاندر این غم، به غم میسرایند✿●✿
سالها با هم افسرده بودید
او تو را بوسه میزد، تو او را»✿●✿
عاشق - «سالها با هم افسرده بودیم
سالها همچو واماندگانی✿●✿
لیک موجی که آشفته میرفت
بودش از تو به لب داستانی»✿●✿
افسانه - «من بر آن موجِ آشفته دیدم
یکهتازی سراسیمه»✿●✿
عاشق - «اما من سوی گلعذاری رسیدم»
افسانه - «من در این لحظه از راه پنهان✿●✿
نقش میبستم از او بر آبی»
عاشق - «آه، من بوسه میدادم از دور✿●✿
بر رخ او به خوابی، چه خوابی!
ای فسانه، فسانه، فسانه✿●✿
چیستی؟ ای نهان از نظرها
✿●✿سرگذشت منی، ای فسانه!
که پریشانی و غمگساری
✿●✿قلب پُر گیر و دار منی تو
که چنین ناشناسی و گمنام؟
✿●✿یاد دارم شبی ماهتابی
باد سردی دمید از بر کوه
✿●✿گفت با من که ای طفل محزون
از چه از خانه خود جدایی؟
✿●✿ای فسانه! تو آن باد سردی؟
ناشناسا! که هستی که هر جا
✿●✿با من بینوا بودهای تو
ای فسانه! بگو، پاسخم ده!
✿●✿بس کن از پرسش ای سوختهدل
باورم شد که از غصه مستی
✿●✿عاشقا! تو مرا میشناسی
من یک آواره آسمانم
✿●✿وز زمان و زمین بازمانده
هرچه هستم، برِ عاشقانم
✿●✿من وجودی کهنکار هستم
خوانده بیکسان گرفتار
✿●✿عاشق - «تو یکی قصهای؟»
افسانه - «آری آری
✿●✿قصه عاشق بیقراری
قصه عاشقی پُر ز بیمم
✿●✿زاده اضطراب جهانم».
به تو ای دوست سلام✿●✿
دل صافت نفس سرد مرا آتش زد
چه کنم با غم خویش؟✿●✿
گهگهی بغض دلم میترکد
دل تنگم ز عطش میسوزد✿●✿
شانهای میخواهم
که گذارم سر خود بر رویش✿●✿
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست✿●✿
دیگر ای باد صبا دست ز بختم بردار
خبر از یار نیار✿●✿
دل من خاک شد و دوش به بادش دادم
مگر این غم ز سرم دور شود✿●✿
ولی انگار نشد
بگو ای دوست چرا دور نشد؟✿●✿
من تماشای تو میکردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند✿●✿
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
و چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی✿●✿
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی✿●✿
✿●✿به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدامانند
✿●✿دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
✿●✿شبم را روز کن در زیر تنپوش سیاهیها
دلم تنگ است
✿●✿بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال
✿●✿دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
به دیدارم بیا ای همگناه، ای مهربان با من
✿●✿که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهی
و من میمانم و بیداد بیخوابی
گو چه رازی است در این موج مهآلود نگاهت✿●✿
که تو چون باد پریشانی و مستی
دست در دست خزان، خندهکنان✿●✿
در دل این باغ نشستی
قامت عمر مرا خشکتر از شاخه بیجان✿●✿
بشکستی، بشکستی
چه بگویم، به که گویم✿●✿
که دلم گلشن اسرار تو گشته
گل هر یاد در این باغ پریشان✿●✿
به سرانگشت تو در خاطره خاک نشسته
وای بر من که دلم پُر ز تمنای تو گشته✿●✿
چه بگویم، به که گویم، که زبانم گره خورده
نتوانم، نتوانم، نتوانم که بگویم :✿●✿
دل من لیلیاش از یاد نبرده
من که عمرم به تماشای نگاهش همه بر باد نشسته✿●✿
همچو لیلای پریشان تو بر خاک نشستم
خستهام، خستهتر از مرغ پر و بال شکسته✿●✿
خستهام، خستهتر از قامت مینای شکسته
جز غم روی رخش در دل ویران چه توان دید✿●✿
به که گویم، به که گویم که من از عشق غریبش
نگذشتم، نگذشتم
✿●✿اشک رازی است
لبخند رازی است
✿●✿عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
✿●✿قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
✿●✿صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
✿●✿یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
✿●✿درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
✿●✿ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
✿●✿نامت را به من بگو
دستت را به من بده
✿●✿حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
✿●✿من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
✿●✿و دستهایت با دستان من آشناست.
اشک رازی است✿●✿
لبخند رازی است
عشق رازی است✿●✿
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی✿●✿
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی✿●✿
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی✿●✿
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید✿●✿
علف با صحرا
ستاره با کهکشان✿●✿
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو✿●✿
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو✿●✿
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام✿●✿
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستان من آشناست.✿●✿
✿●✿اشک رازی است
لبخند رازی است
✿●✿عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
✿●✿قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
✿●✿صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
✿●✿یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
✿●✿درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
✿●✿ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
✿●✿نامت را به من بگو
دستت را به من بده
✿●✿حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
✿●✿من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
✿●✿و دستهایت با دستان من آشناست.
کاش سوی تو دمی رخصت پروازم بود✿●✿
تا به سوی تو پرم بال و پری بازم بود
دیگر اکنون چه کنم زمزمه در پرده عشق؟✿●✿
دور از آن مرغ بهشتی که همآوازم بود!
خواستم عشق تو پنهان کنم و راه نداشت✿●✿
پیش این اشک زبانبسته که غمازم بود!
رفتی و بی تو ندارد غزلم گرمی و شور✿●✿
که نگاهت مدد طبع سخنسازم بود
من با صدای تو میخوانم✿●✿
من در هوای تو میرقصم
من در فضای تو میبینم✿●✿
من در خطوط تو میجویم
من با زبان تو میسوزم؛ آری، تو شعله و من شمعم✿●✿
من با امید تو میسازم کاخی به وسعت آزادی
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست✿●✿
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
✿●✿اشک رازی است
لبخند رازی است
✿●✿عشق رازی است
اشک آن شب لبخند عشقم بود
✿●✿قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
✿●✿صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
✿●✿یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم، مرا فریاد کن
✿●✿درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
✿●✿ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
✿●✿نامت را به من بگو
دستت را به من بده
✿●✿حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
✿●✿من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
✿●✿و دستهایت با دستان من آشناست.
با سلام خدمت مخاطبین ملوتکست هم اکنون می توانید ♩♪متن آهنگ های آلبوم افسانه چشمهایت از همایون شجریان و علیرضا قربانی♩♪ را مشاهده کنید و از آن لذت ببرید
برای حمایت از صاحب این اثر لینک این پست را در صفحات اجتماعی خود به اشتراک بگذارید.
همچنین خواهشمندیم با نظرات و پیشنهادات خود ما را یاری بفرمایید.
لازم به ذکر است که در صورت مشاهده مشکل در متن آهنگ ، پست و یا غیر مجاز بودن پست از طریق فرم تماس به ما اطلاع بدهید.
ترانه: ***
خواننده: همایون شجریان و علیرضا قربانی
منبع: ملوتکست